ترجمه های آزاد ( Banafsheh Ghafel) | ||
کورش « قسمت اول » پادشاهی به نام آستیاگ ، که بسیار ثروتمند و مقتد ر بود ، شبی در خواب دید که از تنها دخترش ماندانا به جای فرزند بوته ی تاکی روییده است که شاخ و برگهای آن سر تا سر خاک آسیا را پوشانده است . او هراسان از خواب بیدار شد و از خوابگزاران تعبیر آن را پرسید . خوابگزار پیر به او گفت : پادشاه به سلامت باشد ، شما آینده ی بیمناکی در پیش خواهید داشت و فرزند دخترتان پس از خلع شما تمام خاک آسیا را فتح خواهد کرد و قوم ماد را به بندگی خواهد کشانید . آستیاگ با خود فکر کرد : «بهتر است ماندانا را به بزرگان ماد ندهم تا خطری برای تاج و تخت من نباشد » . مدتها گذشت و بالاخره تصمیم گرفت دخترش را به کامبیز یا کمبوجیه که از خانواده ی پارسی بود ، بدهد . کمبوجیه مردی ملایم و آرام بود و احتمال هیچ خطری از جانب او نبود .هفت روز و هفت شب جشن با شکوهی گرفتند و پس از مدتی کورش به دنیا آمد . ". He Once upon a time, there was a king in region of Asia who is called " ASTEYAG was ruled in MAD region. He was so rich and powerful. One night he saw an awful dream. In his dream he saw that his only daughter born a vine instead of a baby and the leaves of the vine covered all the region of Asia. He woke up fearful and asked the foreteller about his dream .The old foreteller told him: " O Majesty! You will have fearful future. Your grandchild will dethrone you and then will conquer all the Asia. So he will be the king of MAD nation". ASTEYAG thought with himself: "It is better not to married anyone of MAD with my daughter ( Mandana) therefore, there will no danger threat my power! " Some days passed and finally he decided to agree with marriage of his daughter and KAMBOOJIYEH (a son of Par nation). Kamboojiyeh was a tranquility man and there was no danger for him. They got a great celebration for seven days and nights and some days later SYRUS was born. [ جمعه 86/6/30 ] [ 7:45 عصر ] [ درباغ ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |