ترجمه های آزاد ( Banafsheh Ghafel) | ||
لحظه های باغ را طوفان غم در هم شکست باغ را اذین بسته بودند ، قناری آوازش را تمرین کرده بود که در حضور سرو پیرباغ بخواند . بنفشه رنگین ترین لباسش را بر تن کرده و مرتب و اراسته ، خود را برای حضور در پیشگاهش آماده ساخته بود ، جای جای باغ سبزه و گل شادمان بودند که به دیدار پیرشان می روند . آری شب ، شب شکفتن یاس ولایت بود . شب ،شب میلاد اقاقی عدالت بود . اما . . . . ناگاه خبر رسید نفس سرو پیر باغ به شماره افتاده . همه در باغ سراسیمه به بالینش شتافتند . وقتی بنفشه رسید ، سرو پیر باغ جان به جان افرین تسلیم کرد و کبوتر روحش از شاخساران باغ به سوی اسمان ابدیت پر کشید . لحظه های باغ و بنفشه سیاهپوش شد . اری ! پدر بزرگ باغ در شب میلاد پیشوای عدالت و مهربانی ، باغ را ترک کرد . اکنون باغ داغ دار کوچ پدربزرگ است و از همه ی دوستان و عزیزانی که ابراز همدردی نموده اند ، سپاس مند است . [ شنبه 87/4/29 ] [ 11:32 عصر ] [ درباغ ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |